شب عید آن هم عید غدیر، تصمیم گرفتم فقط چند خط بنویسم اول گفتم خطبه ای از نهج البلاغه بعد گفتم غدیر، دیگه توی کتابها می گشتم که دستم رفت به کتاب کوچکی به نام علی (ع) و پیامبران. خواندم و مقدمه مولف یعنی "حکیم سید محمود سیالکوتی" رو اینجا نوشتم:
در انجیل صحیفه غزل غزلات چاپ لندن، سال 1800 میلادی، باب 5 آیه 1-10 سخنانی از حضرت سلیمان (ع) راجع به پیامبر خاتم (ص) و جانشینی امیر المومنین (ع) به طور غیر صریح دارد تا در آخر، صریحا می فرماید:
خلو محمدیم" ma·??·mad·dîm;: «او دوست و محبوب من محمد (ص) است»
و همچنین لفظ (ایلیا) یا (ایلی) یا "آلیا" که در کتب مقدس آمده مخالفان می کوشند ثابت کنند مراد از آن خدا یا مسیح یا الیاس و یا یوحنا است نه علی (ع)؛ اما یکی از روحانیون با انصاف مسیحی که دراین باره تحقیق کرده می گوید:
Mr.j-b-Galidon:
In the language of oldest and present habrew the word (ALLIA) or (ALLIEE) is not in the meanings of god or alla but this word is showing that in next and last time of this word any one will become nominates allis or ailee1
«در زبان های عبرانی باستانی کلمه (ایلیا) یا (ایلی) به معنای خدا، یا (الله) استعمال نشده و نمی شود، بلکه کلمه مذکور، نشان می دهد که در زمان آینده یا آخر الزمان، شخصی خواهد آمد که نامش ایلیا یا ایلی باشد.»
………………………………………………
چاپ لندن سال 1908 میلادی جلد اول صفحه428 a note book on old and new testaments of Bibl. 1.
***********
وظیفه ایی خطیر و رسالتی بس سترگ.
تا حال،نگرانی در کار نبود. در گیرودار سلطه دشمن و در وانفسای تنهایی و غربت،چنین ملاحظاتی نبود.
همیشه در هنگامه های نبرد با تعداد اندکشان، بدخواهان را با خواری و ذلت،فراری می دادند، ... اما اینک،آن شرار گرم شوق و آن پرچم بلند در جنبش، سنگینی گرفته بود...و زمانه عبوس تر...
نگرانی ها
آری، گرچه تصویر آسمان در متن گرم و پرشور صحرا و حرکت حاجیان، عشق را و امید را سایه میزند،ولی... ولی محمد میداند که این آخرین حج وی است... چه حالتی دارد؟ از سویی شور و عشق و از طرفی نگران و اندیشناک دستاوردهای این میراث عظیم... اینان که مخاطبان آیاتند تا چندی پیش به دخترانشان رحم نمی نمودند، و در گنداب فساد و هرزگی و اشرافیت،غوطه میخوردند،و حال،این پیامبر رحمت،ایشان را به اوجی فرا آورده که چرخ های عظیم ترین حرکت های تاریخ را به جنبش آورده اند. ولی از انسو فتنه ها در کمین و مانداب های تیره دنیا پرستی و قلدری و دین فروشی،زیر غبار جهل وعصبیت،دام ها گسترده، و آشوب رسوایان-چونان پاره های شب تار – گوشه گرفته اند، تا در فرصتی مناسب ضربه ها را فرود آورند.
باز آیه بر محمد فرو می آید:
"فرمانم را اجرا کن.پیامم را برسان که و گرنه، بار رسالت بر زمین مانده است و کاری به سامان نرسیده است"
در تابش هماره خورشید
محمد گویی در یک نظر و به الهام، علی (ع) را در صحنه هایی از کعبه و حرا و بدر و احد و در گذشت ها و فداکاری ها و مهرش نگریست. آنگاه ،دل آرام و مصمم،بار را ،بار سنگین امامت را به وی سپرد. و بدین سان دشتی که دیروز گمنامش، کندی و سستی قافله ها را می زدود، امروز طلوع آفتاب ولایت را بستر شد... بدین سان بود که پیامبر،ندا کرد: آنها که بی میثاق با علی (ع) رفته اند،بازگردند،...و اینگونه بود که با اشارت محمد، از عالم و آدم آهنگ اجابت و سرود پذیرش برخاست. بیراهه ها نهاده شد و حجت با جانشان بیامیخت. راستی را،مگر خورشید در غروب،ماه را به نور افشانی نمیگمارد؟ و مگر دریا ابر را از خود وبرای خود غنا نمی بخشد؟ محمد؛ علی (ع) را که نیکوترین کارنامه را عرضه کرد. ملجا و پناه دردهای مردم و بن بست شکن فتنه ها نهاد. علی (ع)، همو که از خردی در دامان محمد پرورش یافته بود، همو که جان و روحش را محمد پرورید، و از حرا و صحرا تا خانه و کعبه ،همدوش و همگام و هم راز و هم پیمان او بود. او که از کودکی با روح اسلام نفس کشید، همانکه در میان مردم پیش از همه به اسلام گروید.
علی(ع)؛
آنکه دین و جان و روحش را از او خریده بود. او که در کعبه پا به جهان نهاد،و چشم نگشود، تا رو در روی محمد (ص)، و چهره بر چهره محمد (ص)، و دیده بر دیده محمد (ص) گشاید. آری ،او که روزی بر بالا بلند شانه های پیامبر،فراز آمد، و در کعبه بتان را فروشکست امروز نیز_ چون خورشیدی _ برآن اوج و بلند گنبدستان توحید جای گرفت. آخرین بیعت در حضور رسول اکرم (ص)برگزار گردید. ولی آخرین اراده محمد(ص) انجام نشد.
دستی به هوا رفت و دو پیمانه به هم خورد
در لحظه «می» نظم دو تا شانه به هم خورد
دســـتور رســـــــید از ته مجلس به تسلسل
پیمانه «می» تا ســـــــر میخانه به هم خورد
دستی به هوا رفت و به تایــیـد همان دست
دست هـــــمـــــه قوم صمیمانه به هم خورد
«لبـــیـــک علی » قطره باران به زمین ریخت
«لبــــیـــک علی» نور و تن دانه به هم خورد
یک روز گذشت و شب مستی به سر آمد
یعنی سر سنگ و سر دیوانه به هم خورد
پس باده پرید از سر مستان و پس از آن
بادی نوزید و در یک خانه به هم خورد
....................................................................................................................................................
- الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المومنین علی بن ابی طالب...
کلمات کلیدی: